-
نوشین صنم
دوشنبه 7 مردادماه سال 1387 15:52
بده آن باده ی نوشین که من از نوش تو مستم بده ای حاتم عالم قدح زفت به دستم ز من ای ساقی مردان نفسی روی مگردان دل من مشکن اگر نه قدح و شیشه شکستم قدحی بود به دستم بفکندم بشکستم کف صد پای برهنه من از آن شیشه بخستم تو بدان شیشه پرستی که ز شیشه ست شرابت می من نیست ز شیره ز چه رو شیشه پرستم بکش ای دل می جانی و بخسب ایمن و...
-
و اما آنکس که نداند
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 04:42
به قول حضرت مولانا که می گوید آنکس که بداند و بداند که بداند اسب طرب خویش به گردون بجهاند آنکس که نداند و بداند که نداند او خویشتن از ننگ جهالت برهاند آنکس که بداند و نداند که بداند بیدار کنینش که تا خفته نماند و آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند حالا حکایت ما مردم امروزه همین حکایت آنکس ها که...
-
عاشقی را درد باید درد کو
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 13:42
ای برادر عاشقی را درد باید درد کو صابری و صادقی را مرد باید مرد کو چند ازین فکر فسرده چند ازین فکر زمن نعره های آتشین و چهره های زرد کو کیمیا و زر نمی جویم مس قابل کجاست گرم رو را خود که یابد نیم گرمی سرد کو مریده مولانا
-
من نه منم
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 13:41
این دو بیت هم تقدیم به عاشقان سماء و شراب الهی ای مطرب خوش قاقا تو قی قی و من قوقو تو دق دق و من حق حق تو هی هی و من هوهو ای ناطق امر قل ای شاخ درخت کل تو کپک صفت بو بو من فاخته سان کوکو مریده مولانا
-
ما ز با لاییم و بالا می رویم
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 15:33
دیشب بر آن شدم که با کتاب حضرت فالی بگیرم که این شعر آمد .بد نیست که مقداری در این شعر تامل کنیم و ببینیم که واقعا این شعر چه چیزی را به ما یاد آوری می کنه که متاسفانه کمتر کسی امروزه به این موضوع توجه میکنه شاید خیلی ها هم اصلا در مورد این موضوع فکر نمی کنند و فقط دنبال ساختن این دنیا شون هستند. ما ز بالاییم و بالا...
-
دگر باره بشوریدم بدان سانم به جان تو
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 17:33
دگر باره بشوریدم بدان سانم به جان تو که هر بندی که بر بندی بدرانم به جان تو چو چرخم من چو ماهم من چو شمعم من ز تاب تو همه عقلم همه عشقم همه جانم به جان تو نشاط من ز کار تو خمار من ز خار تو به هر سو رو بگردانی بگردانم به جان تو غلط گفتم غلط گفتن عجب نبود درین حالت که این دم جام را از می نمی دانم به جان تو من آن دیوانه...
-
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 02:32
حضرت مولانا در این شعر انسانها را به جدا شدن از بند تن فرا می خواند. حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو باید که...
-
زندگی و افکار حضرت مولانا(قسمت اول)
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 02:13
زادگاه مولانا: جلالالدین محمد درششم ربیعالاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکرهنویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت میکرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن...
-
زندگی و افکار حضرت مولانا(قسمت دوم)
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 02:06
جوانی مولانا : پس از مرگ بهاءالدین ولد، جلالالدین محمدکه درآن هنگام بیست و چهار سال داشت بنا به وصیت پدرش و یا به خواهش سلطان علاءالدین کیقباد بر جای پدر بر مسند ارشاد بنشست و متصدی شغل فتوی و امور شریعت گردید. یکسال بعدبرهانالدین محقق ترمذی که از مریدان پدرش بود به وی پیوست. جلالالدین دست ارادت به وی داد و اسرار...
-
زندگی و افکار حضرت مولانا(قسمت سوم)
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 02:01
اخلاق وافکار مولانا: در اینجا سخن از پارسای عاشق پیشه و پاکباز ؛ مجذووب و سرانداز و سوخته بلخ است که سالها اسیر بی دلان بود و به برکت عشق ترک اختیار کرد و سوزش جان را نه از طریق کلام بلکه بوسیله نغمه های نی بگوش جهانیان رسانید؛ نوای بی نوایی سر داد و بلاجویان را به دنیای پرجاذبه و عطرانگیز عشق دعوت کرد و در گوش هوششان...
-
زندگی و افکار حضرت مولانا(قسمت چهارم)
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 01:57
رحلت مولانا درسال672وجودمولانا به ناتوانی گرائید ودر بستر بیماری افتاد و به تبی سوزان و لازم دچار گشت و هر چه طبیبان به مداوای او کوشیدند و اکملالدین و عضنفری که از پزشکان معروف آن روزگاربودند به معالجت او سعی کردند، سودی نبخشیدتادر روزسکشنبه پنچم ماه جمادیالاخر سال672 روان پاکش از قالب تن بدرآمد و جانبهجان آفرین...
-
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چهارشنبه 9 آبانماه سال 1386 04:35
یا حضرت مولانا مددی: زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه که جان را و جهان را بیاراست خدایا زهی شور زهی شور که انگیخته عالم زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا فروریخت فروریخت...
-
حضرت شمس
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 08:43
وقتی شمس را فرستادگان مولانا به قونیه باز میگردانند حضرت مولانا جلالالدین محمد بلخی این غزل را میسراید : نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم درین سراب فنا چشمهی حیات منم وگر به خشم روی صد هزار سال ز من به عاقبت به من آیی که منتهات منم نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی که نقش بند سراپردهی رضات منم نگفتمت که منم بحر و تو یکی...
-
قونیه شهر حضرت مولانا
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 08:36
قونیه یکی از وسیعترین استانهای ترکیه است . مرکز آن شهر قونیه در شمال آناطولی در 37 درجه و 52 دقیقه عرض شمالی و 33 درجه و 31 دقیقه طول شرقی به ارتفاع 1027 متر از سطح دریا قرار گرفته است . به علت واقع شدن آن بر سر راهی که از سراسر آناطولی را قطع می کند ، از دیر زمان اهمیت خود را حفظ کرده است. نام شهر در منابع کهن به...
-
مروری بر سیر زندگی حضرت مولانا
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 08:31
روز به نیمه رسیده بود. سایه ها کوتاه شده بود و جایی نبود برای آرمیدن و دوری از تیزی آفتاب ظهر. در بازار زرکوبان قونیه صدایی نبود مگر صدای کوبیدن بر زر... صلاح الدین پیر بر در حجره اش نشسته بود. گروهی از اهل حق از میان بازار می گذشتند. صلاح الدین زرکوب از دور مولایش را دید که به سمت حجره او پیش می آید و عده کثیری...
-
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 08:19
چقدر زیبا حضرت مولانا در این شعر انسان ها را به بودن عالمی دیگر و رها شدن از بند این دنیا و رفتن به سرای باقی فرا می خواند. همانطور که خود و مریدانش این کار بزرگ و سخت و طاقت فرسا را انجام دادند. ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان در گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان نک ساربان برخاسته قطارها آراسته از ما حلالی...